مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

داشتن فرا شناخت در مطالعه

با عرض سلام و آروزی موفقیت برای تمام دوستان. شاید خیلی از شما باهوش و مستعد باشید اما به نتایج مطلوب و دلخواه خود در امتحانات نائل نشوید. یکی از علت آنرا می توان عدم داشتن فراشناخت در یادگیری دانست.مطالعه ی دقیق و عمیق، یادگیری عمیق را بدنبال خواهد داشت که به عوامل زیادی که در ذیل با آنها اشاره میشود بستگی دارد. برای خواندن و یادگیری به روش علمی روش های مختلف و متعددی مطرح شده، اما با این وجود سعی کردم به موارد مهم در مطالعه، که رعایت آنها تا حد زیادی در یادگیری مؤثر هستند اشاره کنم:

شناخت: به فرآیندی اشاره دارد که افراد به کمک آنها یاد می گیرند، فکر می کنند، و به یاد می آورند(سیفرت،1991). شناخت همان یادگیری و دانستن است.

فراشناخت: به دانش ما درباره فرآیندهای شناختی خودمان و چگونگی استفاده بهینه از آنها برای رسیدن به هدفهای یادگیری گفته می شود(بایلرو اسنومن1993).به سخن دیگر دانش یا آگاهی فرد از نظام شناختی خود او یا دانستن درباره دانستن است. فراشناخت به شناختِ شناخت یا آگاهی یادگیرنده از چگونگی یادگیری(روش یادگیری) خود اشاره دارد.

مهارت های یادگیری و مطالعه:

1.     پیش مطالعه: هدف از انجام مرحله پیش مطالعه(preview) آشنا شدن با کتابی است که می خواهید مطالعه کنید. اگر کتاب مورد مطالعه جدید است بهتر که مقدمه و پیشگفتارهای آنرا هم مطالعه کنید تا به اهداف تألیف و تدوین آن آشنا شوید و یک ساخت ذهنی را در خود ایجاد کنید. هدف از مطالعه میتواند کسب یک سری اطلاعات عمومی، آماده شدن برای امتحان پایان ترم، آمادگی کنکور و اهداف مشابه باشد. که برای هر یک از این موارد جهت رسیدن به اهداف، سرعت های  مطاله ی متفاوت و تاکید بر روی قسمت های مختلف موضوع را مطلبد. سعی کنید که تمام بخش های فصول-از جمله اهداف رفتاری، مقدمه ها و نتیجه گیری ها، اشکال، جداول، نمودارها- را دقیق بخوانید، همچنین صورت پرسشنامه ها و تمرین ها (تستها) را مطالعه کنید (هدف جواب دادن نیست بلکه آشنایی کتاب و نحوه مطالعه است. دوستان باید توجه داشته باشند که وقت گیر بودن، مشکل بودن و درست نفهمیدن کتاب برای اولین بار امری طبیعی است و نباید انگیزه خود را از دست دهند و دست از تلاش بردارند).

2.     سوال گذاری: پس از انجام مرحله اول و آشنایی نسبی با موضوع مورد مطالعه، در مرحله دوم  باید به طرح سوال بپردازیم. که قطعاً شما را کنجکاو کرده تا اطلاعات بیشتر و دقیق تری کسب کنید. یکی از راههای انجام این کار تبدیل عناوین به سوال است. و در این مرحله دوستان باید سعی کنند به تمام سوالات حتی در حد یک جمله پاسخ دهند هرچند ممکن است شما هنوز مطلب را نخوانده اید و تنها می دانید موضوع چیست و در چه مورد است.چنین سوالاتی با هدف تحریک حس کنجکاوی باعث می شود در مرحله ی بعدی بدنبال پاسخ به سوالات خود  (تست های کنکور) باشید و از این طریق مطالعه شما دارای جهت و تمرکز حواسی شما را افزایش می دهد. در مورد سوالات کنکور یا سایر سوالات مفهومی باید گفت که اگر چه ممکن است مستقیماً جواب آنها در کتاب نباشد. این مهم نیست. مهم آنست که شما باید بدنبال پاسخ باشید که زمانی به آن دست می یابید که اشراف کامل به موضوع داشته باشید.

3.     خواندن و یادداشت: در حین خواندن نکات ریز و بسیار مهمی وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. «1» سرعت مطالعه خود را متناسب با هدف خود از مطالعه و نوع متن انتخاب کنید. سعی کنید با حداکثر سرعتی که می توانید مطلب را درک کنید بخوانید نه با حداقل. در اینجا لازم است که به تمام اشکال، جداول، نمودارها، فرمولها و غیره توجه کنید اما حفظ آن را به مراحل بعدی واگذار کنید. «2» در حین مطالعه هرجا که نکته ی مهمی را فهمیدید، بلافاصله آن را یادداشت کنید. از یادداشت کردن موارد کم اهمیت بپرهیزید و یادداشت کردن را به تعویق نیاندازید و بلافاصله یادداشت کنید حتی نوشتن استنباط خود از مطلب بسیار کمک کننده است. دوستان برای اینکه کتاب یا دفتر یادداشت خود را پر از نوشته نکنند بهتر است از کلمات کلیدی برای خلاصه تر نوشتن استفاده کنند. «3» دوستان سعی نکنند که با تندخوانی و نفهمیدن مطالب فصل را به اتمام برسانند. در صورت متوجه نشدن مطالب دوباره آنرا بخوانند چون ممکن است به دلیل پیوند و ارتباط معنایی فصول در درک سایر فصول دچار مشکل شوند. فصولی که مشکل هستند را علامت بزنید تا در مراحل بعدی با دقت و تمرکز بیشتری مطالعه کنید.

4.     تفکر و بازخورد به خود: سعی کنید با تفکر درباره مطالبی که می خوانید آنها را بفهمید و به آنها معنی بدهید. برای این منظور کارهای که اشاره میشود را انجام دهید:«1» آنچه را که می خوانید به مطالبی که از قبل یاد گرفته اید ربط دهید(بسط دهید). «2» نکات فرعی را به مطالب پیوند دهید. «3» بکوشید تا تناقضات موجود را حل کنید. «4» با استفاده از اطلاعاتی که می خوانید مسائل طرح شده را جواب دهید. اگر خود را برای آزمونهای تشریحی و یا شفاهی آماده می کنید ملزم به بیان تمام موارد و جزئیات مهم هستید ولی برای سایر آزمونها می توانید به کتاب مراجعه کنید. چون در آزمونهای مانند تستی داوطلب باید باز شناسی کند.

5.     فرآهم آوردن شرایط امتحان: در این مرحله، از خود امتحان به عمل آورید. سوالات خود و آخر فصول (یا تستهای کنکور) را پاسخ دهید. تصور کنید که اگر جای طراح سوال بودید، چگونه سوال طرح می کردید. سوالات سالهای قبل معلم (تست های سالهای گذشته) را پیدا کنید و پاسخ دهید.

6.     مطالعه مستمر: برای ماندگاری مطالب و انتقال آنها از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت نیاز به دوباره خوانی یا مطالعه مستمر است. مطالعه مستمر یعنی برای موفقیت تحصیلی باید بطور مداوم مطالعه کرد و درس خواند.

همانطور که اشاره شده نقطه آغاز مطالعه می تواند توأم با بی حوصله گی و خستگی باشد. برای رفع این مشکل اول باید دانست که این مسئله امری طبیعی است. و وقتی که شما یک هدف (قبولی در پایان ترم با نمره عالی، وارد دانشگاه شدن) برای خود تعیین می کنید باید موارد زیادی را مد نظر قرار دهید تا بر اساس آن زمان خود را مدیریت و یک برنامه منطقی برای خود تدوین کنید. به منظور آن امروز را به فردا نیاندازید و حتماً با برنامه مطالعه کنید و مدیریت زمان داشته باشید. و خود را با برنامه وفق دهید. شاید برای خیلی از شما دوستان پیش آمده باشد که برنامه خود را بارها تغییر داده اید که این احتمالاً بازگو کننده ی عدم تعهد شما به برنامه یا فشرده یا خیلی آزاد بودن برنامه و .. باشد. سعی کنید که خواندن شما فعال و صحیح باشد. یعنی تنها مرور کردن کافی نیست، بلکه این مرور باید فعال، صحیح و طبق اصول خاصی باشد. بنابراین، برای یادگیری بهتر دروس، باید مروری فعال و صحیح داشته باشید.

در پایان آرزوی موفقیت برای تمام دوستان دارم.

پس نیمه خالی لیوان چی؟

همه می گویند نیمه پر لیوان را باید دید، ولی حرف من این است که دقیقاً باید نیمه خالی لیوان را دید. نیمه پر که پر است، نیمه خالی است که باید به ترتیبی پر بشود. اینطور نیست؟ غافل شدن از نیمه خالی و مغرور شدن به نیمه پر، یعنی ایستایی، توقف، در جا زدن و این با آهنگ پر شتاب زندگی کنونی همخوانی ندارد، منافات هم دارد. بعلاوه اگر نیمه خالی لیوان را می بینیم، نه از سر احساس کوچکی است(چراکه اغلب اسیر مقایسه ارزشی و هوایی هستیم و می ترسیم با دیدن نقائص خود اعتماد به نفس ما زیر ضربه برود. چون شخصیت شکننده ای داریم. شخصیت شکننده ناشی از این است که می خواهیم در هر لحظه خود را با فریب سرپا نگه داریم، تماس با عالم واقع ما را به هراس می اندازد و نیاموخته ایم که زندگی یعنی عالم واقع!) و نه  از سر گناه و تقصیر و سرشکستگی، بلکه در مقام اصلاح و تکمیل و تتمیم، آن نیمه را می بینیم. مگر نه این است که صنعت و تکنولوژی در سایه رفع نواقص، اصلاح کمبودها، تکمیل حسن ها و بهینه سازی، رشد و ترقی و تکامل پیدا کرد؟ انسان هم از این قاعده مستثنی نیست. ما در برخورد با اصلاح و تکمیل باید حکم ماشین را پیدا کنیم و احساسمان جریحه دار نشود. هر چند فقط ماشین، احساس ندارد که ما داریم و متأسفانه از احساس های ماسوء استفاده می شود. حقیقت نمایی را بجای حقیقت واقعی به ما معرفی می کنند! در چنین فرهنگی است که ریا و تزویر و رندی حرف اول را می زند و حافظ، شاعر همیشه باقی می ماند، چرا که ساختار استبدادی جامعه در برابر آموزه های دموکراسی و مردم سالاری مقاومت می کند.

به هر حال از نیمه خالی لیوان نباید هراس داشت. واقعیت هرگز هراس انگیز نیست، تأمل برانگیز است.تکامل یک انسان در سایه نقد و دیدن کاستی ها و راستی هاست. انسانهایی که از خود اطمینان دارند، از کم آوردن نمی هراسند.

باید بدانیم که چالشها همان نیمه خالی لیوان اند که آموزگاران موفق نما و تقلیدی ما را از دیدن آنها بر حذر می دارند. باید جسارت و شهامت معقول را تبلیغ کرد و از عقب نشینی و واپس رفتن و هزیمت (به جز در مواقع ضروری و بر حسب تدبیر و مدیریت بحران) پرهیز نمود.

به زندگی همه مردان موفق(چه مثبت چه منفی) نگاه کنید! خطر کردن و خود را به مخاطره انداختن در مواقعی که باید تصمیم عاجل و فوری می گرفتند، جزءِ جدا نشدنی شرح حال زندگی آنان بوده است. و البته همه اینها در مقوله اعتماد به نفس و مثبت اندیشی می گنجد. تکرار می کنم که از نیمه خالی لیوان نهراسیم. فریب تبلیغات را نخوریم. هراس ما را به دام خرافه گرایی و سطحی نگری می اندازی و باعث می شود سرنوشت خود را بدست تقدیر و تحمیل بسپاریم و از ابتکار عمل و حرکت به سمت جلو باز مانیم.

منبع: ماهنامه روانشناسی(روانشناسی به زبانی ساده برای همه). سال دوم، شماره هجدهم.

هوش هشت گانه نظریه گاردنر

با تشکر از «حسنیه ناصری» بخاطر ارسال مطلب.


معیار یادگیری و دانش در دنیای نوین چیست. پرسش خوب یا پاسخ درست؟

ترجمه: وحیدرضا نعیمی

هاوارد گاردنر استاد شناخت و آموزش در دانشگاه هاروارد معتقد است هوش یک کمیت واحد قابل اندازه‌گیری نیست، بلکه دربرگیرنده 8 توانش است که حوزه‌هایی همچون زبان، منطق، جنبش و موسیقی را شامل می‌شود.

دو دهه پیش که نظریه هوش‌های چندگانه مطرح شد، آثاری به همراه داشت که بسیار فراتر از محیط‌های دانشگاهی طنین‌انداز شد. صاحبان صنایع نیز مشتاقانه از نظریات گاردنر استقبال کردند.

آنان از مدت‌ها قبل متوجه شده بودند که داشتن بهره هوشی بالا ضرورتاً باعث نمی‌شود شخص کارمند مولد یا خلاقی باشد. حالا پس از گذشت 23 سال، وی نظریات علمی جدیدی مطرح کرده است. او در کتاب جدید خود با عنوان «پنج ذهن برای قرن بیست و یکم»، استدلال می‌کند قرن بیست و یکم به کسانی تعلق دارد که می‌توانند به شیوه‌ای خاص بیندیشند.

کسانی که نمی‌توانند  توانایی‌های شناختی را پرورش دهند، با آینده‌ای تاریک روبه‌رو هستند که سرنوشتشان در دست نیروهایی خواهد بود که این مسائل را نمی‌توانند درک کنند. این قبیل افراد زیر بار اطلاعات غرق می‌شوند، نمی‌توانند در محیط کار موفق باشند و نمی‌توانند تصمیم‌های عاقلانه‌ای در امور شخصی و حرفه‌ای خود بگیرند.

 

ذهن‌های پنج‌گانه

وی این گروه پنج‌گانه ذهن را به این شرح برمی‌شمرد:

*ذهن منضبط که مسئولیت یادگیری موضوع‌های درسی از قبیل تاریخ، دانش و هنر و مهمتر از آن تسلط بر یک حرفه یا پیشه را برعهده دارد.

*ذهن ترکیب‌کننده که می‌تواند از قطعات پراکنده اطلاعات، معنا استخراج کند (گاردنر این را یکی از صفات اصلی مدیران خوب می‌داند و بر اهمیت آن در عصر اینترنت پا می‌فشارد).

*ذهن خلق‌کننده که می‌تواند سؤالات جدید بپرسد و پاسخ‌های خلاقانه پیدا کند.

*ذهن احترام‌آمیز که فرهنگ‌های مختلف را درک می‌کند.

*ذهن اخلاقی که انسان را قادر می‌کند در مقام شاغل و شهروند رفتار مسئولیت‌پذیرانه‌ای داشته باشد.

گاردنر می‌نویسد :«جهان فردا - با موتورهای جستجو، روبات‌ها و سایر وسایل کامپیوتری – نیازمند توانایی‌هایی خواهد بود که تا به حال اختیاری بوده است. باید برای مواجهه با این جهان، این توانایی‌ها را اکنون پرورش دهیم.»

به نظر می‌رسد دو نوع ذهن آخر – احترام‌آمیز و اخلاقی – اهمیت کمتری از سه نوع اول برای موفقیت دارد. اما گاردنر می‌گوید: این گونه نیست. ذهنیت تنگ‌نظرانه‌ای که از تکامل به ما رسیده است که برای بقا در دهکده جهانی خوب نیست. در این دهکده، شهروندان، پول، اطلاعات و روندهای فرهنگی به سرعت از مرزها می‌گذرند.

نظریه گاردنر در جامعه تجاری سرزبان‌ها افتاده است. کتاب جدید را انتشارات دانشکده اقتصاد هاروارد منتشر کرده است و موضوع ذهن ترکیب کننده را نشریه هاروارد بیزنس ریویو یکی از «افکار پیشتازانه تجاری» سال 2007 لقب داده است.

گاردنر معتقد است سیاست‌های آموزشی امروزه که هنوز برای یادگیری طوطی‌وار ارزش قائل است، بچه‌ها را برای جهان دیروز آماده می‌کند.

وی به ضبط‌‌صوت‌های دیجیتال که به اندازه فندک است، اشاره می‌کند و می‌گوید:«چیزی به این کوچکی می‌تواند هر اطلاعاتی را که باید بدانید، درخود جا دهد. پس یادگیری این حقایق چقدر باعث اتلاف وقت می‌شود! در آینده کسانی از امتیاز برخوردار خواهند بود که کارهایی را می‌توانند انجام دهند که ماشین‌ها نمی‌توانند. از این‌رو، توانایی پرسیدن سؤالی خوب و نه گرفتن پاسخ درست از ماشین، این قدر اهمیت پیدا می‌کند.»

وی می‌افزاید :«اخیراً به شوخی گفتم بالاخره هدف آموزش را کشف کردم. این هدف بهبود جایگاه شما در جدول‌های مقایسه بین‌المللی است. چه هدف احمقانه‌ای! آیا اهمیت دارد اگر ارقام ریاضی دو درجه بالا روند؟ آیا علت وجودی مدارس واقعاً همین است؟ ما به افرادی نیاز داریم که بپرسند هدف کلی آموزش چیست و چرا؟ احساس می‌کنم گذر سن – اگر نگوییم چیزهای دیگر – این حق را به من داده است که از این پرسش بگذرم «چگونه نمره امتحانات را بالا ببریم؟» و در عوض بپرسم «باید چه چیزی را ارزیابی کنیم؟» همچنین باید بپرسیم آیا چیزهای بسیار مهمتری وجود ندارد که نمی‌توان سنجید.»

به نظر می‌رسد یافته‌های گاردنر بی نتیجه نبوده است. دانشگاه هاروارد در حال بازنگری در بخش اصلی و مشترک برنامه‌های درسی است که سابقه تدوین آن به دهه 1970 می‌رسد و دانشجویان همه ملزم به یادگیری آن بودند. این بازنگری ناشی از این تلقی بود که قدیمی‌ترین، ثروتمندترین و بانفوذترین دانشگاه آمریکا فارغ‌التحصیلان را به اندازه کافی برای زندگی در جامعه آماده نمی‌کند.

 

مهارت به جای حافظه

الیسون سیمونز، سرپرست طرح بازنگری می‌گوید: نقطه تاکید آموزش باید تغییر کند و افزود‌ :«سعی نمی‌کنیم بگوییم مرد یا زن تحصیلکرده این است که این موضوع یا آن را یاد بگیرد. آنچه می‌گوییم این است که شخص تحصیلکرده باید یک رشته توانایی‌های خاص داشته باشد، مانند توانایی‌های تفسیری، توانایی‌های حل مسئله، توانایی‌های اندیشه‌ورزی و توانایی‌های نقادی تا بتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد.»

این فلسفه شباهت زیادی با حرف گاردنر دارد، اینکه یادگرفتن مهارت‌ها و راه‌های تفکر بیش از یادگرفتن جدول تناوبی یا اسامی پادشاهان در تاریخ به نفع فرزندانمان است.

گاردنر اکنون 63 ساله است و چهار فرزند دارد. با وجودی که کتاب اخیرش را یک کتاب اقتصادی قلمداد کرده‌اند، وی احترام محدودی برای بازار قائل است. به اعتقاد وی، نباید اجازه داد که ثروتمندان بزرگ پدید بیایند.

گاردنر خاطرنشان می‌کند بازار اساساً غیراخلاقی است و می‌تواند با به وجود آوردن بازندگان و برندگان بزرگ، باعث ناخرسندی شدید شود.

به هنگام نگارش پنج ذهن برای آینده، گاردنر ناچار شد با دسته‌ای دیگر از باورهای متعارض روبه‌رو شود که نهایتاً وی را واداشت از برخی مفاهیم دیرینه دست بردارد.

وی می‌گوید :«ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که حتی 20سال پیش هم متصور نبود. می‌توانید چیزی سرافکندگی‌آور راجع به خودتان در سایتی بنویسید. هیچ وقت نمی‌توانید آن را پاک کنید و همیشه شبح آن، شما را دنبال خواهد کرد. ما گونه‌ای بودیم که طبق روند تکامل می‌توانستیم فقط 150 نفر را بشناسیم.

اما حالا هر چه بگوییم، پیامدهای جهانی دارد. اختلاف‌های فرهنگی بسیار شدیدی وجود دارد که وقتی آدم‌ها با هم در تماس نباشند، اهمیتی ندارند. اما وقتی در تماس مدام باشند، این فکر که می‌توان دورشان مانع ایجاد کرد، ساده‌لوحانه است. دوست ندارم دنیا منفجر شود و به همین دلیل است که احترام و اخلاق حالا بسیار مهمتر هستند.»

گاردنر اعتقاد دارد کارهایی است که نباید انجام داد، چون هزینه آن بیش از فایده است، مانند بررسی تفاوت‌های ن‍ژادی در هوش. وی می‌افزاید: «این سؤال علمی جالبی است اما من با هیچ مشوقی دنبال آن نمی‌روم و دوست دارم که بقیه دانشمندان هم نروند، چون بهره دانستن آن به مراتب کمتر از زیان آن است.» کسانی که عمرشان را صرف این تحقیق می‌کنند، مانند کریستوفر براند (روانشناس انگلیسی که معتقد است هوش در نژادهای مختلف فرق می‌کند) اشتباه می‌کنند و ساده‌لوح هستند.

گسترش دسترسی به اطلاعات به این معناست که نیاز زیادی به ذهنی ترکیب‌کننده وجود دارد که بتواند حقیقت را از تخیل و مربوط را از بی‌ربط جدا کند. ذهن خلق‌کننده یک قدم جلوتر از روبات‌هاست و توانایی آن برای تفکر فراتر از قواعد این امکان را به صاحب خود می‌دهد که عقاید و دیدگاه‌های تازه‌ای مطرح کند.  ذهن اخلاقی به شیوه‌ای انتزاعی‌تر کار می‌کند و در صدد آن است که چگونه به بهبود جامعه کمک کند.

در حالی که گاردنر در دسته‌بندی هوش ریزبین بود – چون هدف نظریه هوش چندگانه انتقال تصویر علمی کاملی از چگونگی کار مغز بود – ممکن است 5 ذهن به 6 یا بیشتر افزایش یابد. وی گفت :«ادعای جامعیت ندارم. علم سعی برای تشریح وضعیت چیزهاست.»

به اعتقاد گاردنر، شرکت‌ها نفع بیشتری از محیط‌های آموزشی در بکارگیری افراد آماده برای کار در قرن بیست و یکم دارند، یعنی کسانی که بتوانند کارهایی فراتر از مونتاژ انجام دهند.

روزنامه تایمز، 25 آوریل

منبع:         www.hamshahrionline.ir

 

هوش چندگانه چیست؟

هنگامی که واژه «هوش» به گوش ما می‌خورد معمولاً مفهوم ضریب‌هوشی ( IQ ) به ذهنمان می‌آید. هوش معمولاً به عنوان توانائی‌های بالقوه عقلانی تعریف می‌شود. چیزی که ما با آن زاده می‌شویم، چیزی که قابل اندازه‌گیری است و ظرفیتی که تغییر دادن آن دشوار است. امّا در سال‌های اخیر دیدگاه‌های دیگری نسبت به هوش پدید آمده است. یکی از این دیدگاه‌ها، نظریه هوش چندگانه است که توسط هاوارد گاردنر، روان‌شناس دانشگاه هاوارد، ارائه گشته است.

بر طبق این نظریه، دیدگاه‌های روان‌سنجی سنتی نسبت به هوش، بسیار محدود و ضعیف است. گاردنر نظریه‌اش را نخستین بار در کتاب «قاب‌های ذهنی: نظریه هوش چندگانه»، در سال 1983 ارائه کرد. به عقیده او همه انسان‌ها دارای انواع مختلفی از هوش هستند. او در کتاب خود، هشت نوع مختلف هوش را معرفی نموده و احتمال داده است که نوع نهمی نیز به عنوان «هوش هستی‌گرا» وجود داشته باشد.

طبق نظریه گاردنر، برای به دست آوردن تمام قابلیت‌ها و استعدادهای یک فرد، نباید تنها به بررسی ضریب هوشی پرداخت بلکه انواع هوش‌های دیگر او مثل هوش موسیقیایی، هوش درون فردی، هوش تصویری-فضایی و هوش کلامی- زبانی نیز باید در نظر گرفته شود.

نظریه گاردنر با انتقاداتی از سوی روان‌شناسان و مربیان روبرو گشته است. منتقدان می‌گویند تعریف گاردنر از هوش بسیار وسیع و گسترده است و هشت نوع هوشی که او تعریف کرده فقط نشانگر استعدادها، خصوصیات شخصیتی و توانائی‌هاست. از دیگر نقاط ضعف نظریه گاردنر می‌توان به کمبود پژوهش‌های عملی پشتیبان آن اشاره کرد.

اما با وجود این، نظریه هوش چندگانه محبوبیت زیادی در بین مربیان و آموزشگران پیدا کرده است و بسیاری از معلمان از این نظریه در انتخاب شیوه تدریس خود استفاده می‌کنند.

در این مقاله با هشت نوع هوش مختلفی که گاردنر تعریف کرده است بیشتر آشنا می‌شویم.

 

 

1-       هوش تصویری – فضایی

نقاط قوت: قدرت تشخیص تصویری و فضایی

کسانی که هوش تصویری-فضایی بالایی دارند در تجسّم چیزها قوی هستند. این افراد معمولاً جهت‌یابی خوبی دارند و با نقشه‌ها، نمودارها، عکس‌ها و تصاویر ویدیویی مشکلی ندارند.

ویژگی‌های هوش تصویری-فضایی

• لذت بردن از خواندن و نوشتن

• مهارت در درست کردن پازل

• مهارت در تفسیر عکس، گراف و نمودار

• لذت بردن از رسم، نقاشی و هنرهای تجسمی

• تشخیص راحت الگوها

انتخاب‌های شغلی

• معمار

• هنرمند

• مهندس

2-       هوش کلامی – زبانی

نقاط قوت- کلمات، زبان و نویسندگی

کسانی که هوش کلامی- زبانی بالایی دارند به خوبی می‌توانند از کلمات، به هنگام نوشتن و حرف زدن، استفاده کنند. این افراد غالباً در نوشتن داستان، به خاطر سپردن اطلاعات و خواندن مهارت دارند.

ویژگی‌های هوش کلامی- زبانی

• مهارت در به یادآوردن اطلاعات نوشته یا گفته شده

• لذت بردن از خواندن و نوشتن

• مهارت در مباحثه یا صحبت‌های متقاعد کننده

• توانائی در توضیح دادن مسائل

• استفاده از شوخ‌طبعی به هنگام بیان داستان‌ها

انتخاب‌های شغلی

 • نویسنده/ روزنامه‌نگار

• وکیل

• معلم

3-       هوش منطقی – ریاضی

نقاط قوت- تحلیل مسائل و عملیات ریاضی

کسانی که هوش منطقی- ریاضی بالایی دارند در استدلال، شناسایی الگوها و تحلیل منطقی مسائل قوی هستند. این افراد به تفکر درباره مفهوم اعداد، روابط والگوها علاقه‌مندند.

ویژگی‌های هوش منطقی- ریاضی

• مهارت زیاد در حل مساله

• لذت بردن از تفکر درباره ایده‌های انتزاعی

• علاقه‌مندی به انجام آزمایش‌های علمی

• مهارت در انجام محاسبات پیچیده

انتخاب‌های شغلی

• دانشمند

• ریاضیدان

• برنامه‌نویس رایانه

• مهندس

• حسابدار

4-       هوش اندامی- جنبشی

نقاط قوت: تحرک فیزیکی، کنترل حرکات

کسانی که هوش اندامی- جنبشی بالایی دارند در حرکت‌های بدنی، انجام عملیات و کنترل فیزیکی قوی هستند. این افراد در هماهنگ سازی چشم و دست مهارت دارند و افراد چالاک وتردستی هستند.

ویژگی‌های هوش اندامی- جنبشی • مهارت در ورزش و رقص

• لذت بردن از ساختن چیزها با دست

• هماهنگی فیزیکی عالی

• به خاطر سپردن چیزها از طریق انجام دادن آن‌ها، به جای گوش کردن یا دیدن

انتخاب‌های شغلی

• رقصنده

• هنرپیشه

• مجسمه‌ساز

• پیمانکار

5-       هوش موسیقیایی

نقاط قوت: ریتم و موسیقی

کسانی که هوش موسیقیایی بالایی دارند در فکر کردن به الگوها، ریتم‌ها و صداها قوی هستند. این افراد از موسیقی لذت می‌برند و معمولاً در نواختن سازهای موسیقی و آهنگسازی مهارت دارند.

ویژگی‌های هوش موسیقیایی

• لذت بردن از آوارخوانی و نواختن سازهای موسیقی

• تشخیص آسان الگوها و نت‌های موسیقی

• توانایی به خاطرسپردن آهنگ‌ها و ملودی‌ها

• درک عمیق از ساختار، ریتم و نت‌های موسیقی

انتخاب‌های شغلی

• موسیقیدان

• آهنگساز

• خواننده

• معلم موسیقی

• رهبر ارکستر

6-       هوش میان فردی

نقاط قوت: ارتباط برقرار کردن و درک دیگران

کسانی که هوش میان فردی بالایی دارند در تعامل با دیگران و درک آن‌ها قوی هستند.این افراد در سنجش هیجانات، انگیزه‌ها، تمایلات و منظور کسانی که دور و برشان هستند مهارت دارند.

ویژگی‌های هوش میان فردی

• مهارت در برقراری ارتباط کلامی

• مهارت در ارتباط غیرکلامی

• نگاه کردن به موقعیت‌ها از زوایای مختلف

• ایجاد روابط مثبت با دیگران

• مهارت در فرو نشاندن اختلافات در داخل گروه‌ها

انتخاب‌های شغلی

• روان‌شناسی

• فیلسوف

• مشاور

• فروشنده

• سیاستمدار

7-       هوش درون فردی

نقاط قوت: درون نگری و خودآزمایی

کسانی که هوش درون فردی بالایی دارند، آگاهی خوبی از وضعیت هیجانی، احساسات و انگیزه‌های خود دارند. این افراد از خودآزمایی، تخیل روزانه، کند و کاو کردن روابط خود با دیگران و برآورد توانائی‌های فردی خود لذت می‌برند.

ویژگی‌های هوش درون فردی • مهارت در تحلیل نقاط قوت و ضعف خود

• لذت بردن از تجزیه و تحلیل نظریه‌ها وایده‌ها

• خودآگاهی زیاد

• داشتن درک روشن از ریشه انگیزه‌ها و احساسات خود

انتخاب‌های شغلی

• فیلسوف

• نویسنده

• نظریه‌پرداز

• دانشمند

8-       هوش طبیعت‌گرا

نقاط قوت: یافتن الگوها و روابطی که با طبیعت وجود دارد

هوش طبیعت‌گرا آخرین نوع هوشی است که گاردنر درنظریه خود به هفت نوع قبلی افزوده و با مقاومت و مخالفت بیشتری نسبت به بقیه روبرو گردیده است. به گفته گاردنر، کسانی که دارای هوش طبیعت‌گرای بالایی هستند، سازگاری بیشتری با طبیعت دارند و معمولاً به پرورش، کشف محیط و یادگیری درباره موجودات علاقه‌مندند. این افراد به سرعت از جزئی‌ترین تغییرات در محیط‌شان آگاه می‌شوند.

ویژگی‌های هوش طبیعت‌گرا • علاقه‌مند به موضوعاتی از قبیل گیاه‌شناسی، زیست‌شناسی و جانورشناسی

• مهارت در رده‌بندی و فهرست بندی اطلاعات

• لذت بردن از باغبانی، کشف طبیعت، پیاده‌روی و چادر زدن در طبیعت

• بی‌علاقگی به یادگیری موضوعات بی‌ارتباط با طبیعت

انتخاب‌های شغلی • زیست‌شناس

• حفاظت از محیط زیست

• باغبان

• مزرعه‌دار

کلینیک الکترونیکی روان یار

منبع :

"Gardner's Theory of Multiple Intelligences", Kendra Van Wagner