مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

واقعاً چرا....؟

پایان کلاس طبق معمول استاد از دانشجویان خواست که جواب سوالی را برای هفته ی آینده پیدا کنند. چرا دیگر دانشمندانی مثل پرفسور حسابی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی و ... نداریم؟ سوالی بود که واقعاً یک هفته ذهنم رو مشغول و وقتم رو صرفش کردم تا بتونم جواب منطقی ای پیرامونش پیدا کنم. و به همین دلیل سراغ معلمان، مدیران و استادانی که بهشون دسترسی داشتم ،گرفتم. هر چه قدر بیشتر جلوتر میرفتم عوامل و دلایل زیادی می شد پیدا کرد که در ذیل به برخی از آنها اشاره شده است: 

 عوامل و دلیل اساسی به خود آموزش و پرورش بر میگردد. چونکه نظام آموزش و پرورش ما نظامی معلم محور می باشد و همین باعث شده که در مدارس و مراکز آموزشیمان دانش آموزان کمتر بدنبال تحقیق و پژوهش (خلاقیت) باشند. در نتیجه دیدگاه دانش آموزان و دانشجویان نسبت به درس خواندن عوض شده و هدفمان از حضور در کلاس فقط گرفتن نمره می باشد. همچنین کمبود فضای آموزشی باعث شده که تا حد زیادی کیفیت را فدای کمیت کنیم. دید معلمان که فکر می کنند، باید دانش آموزان را پر از یاد گرفته های خود بکنند و هیج گونه فرا شناختی به آنها پیرامون یادگیری ندهند.  

سیستم نمره ای مطلق، موجب تغییر ماهیت تحصیل در مدارس شده است. کمتر کسی درس را بخاطر آموختن علم می خوانند و آموزد. اکثراً درس می خوانند که نمره بیاورند. آموزش و پرورش به دانش آموزان در عمل به عنوان یک «پاسخ گو» نگاه میکند در حالی که باید به دید «پاسخ جو» به او بنگرد. اکثر مدارس و معلمان هم همین دید را دارند. متأسفانه دانش آموزان هم همین نگاه را به خود دارند.  

سنجش نادرست، که ابزار آن فقط نمره است، موجب تک بعدی شدن تحصیل در آموزش و پرورش شده است. مجموعه این مطالب، نشان دهنده فرهنگ نادرست تحصیل در بین مربیان و متربیان است. خانواده ها هم از این جمع مثتثنی نیستند؛ شاید بهتر بدونید که والدینمان چه علاقه زیادی به نمره بیست (وجود یک ملاک برای زرنگ بودن) داشتند و دارند. در مدارس ما روی مفاهیم تئوریکی و نظری می توان گفت خوب کار می شود و اگر این را جنبه مثبت آن در نظر بگیریم، آن روی سکه که فقدان کار عملی (مطالب کاربردی) است نیز هویدا می شود! وقتی اکثر قریب به اتفاق معلمان به گفته خودشنان با این حقوق بخور و نمیر تنها در حد انسان بی رمق زندگی می کنند، اغلبشان حال و حوصله ای برای رفتار معنوی و درس محبت ندارند و نخواهند داشت. از سر وظیفه، رفع مسئولیت میکنند و بدنبال شغل دوم میگردند. 

 این رفتار عجولانه و بیرمق معلمان را دانش آموزان با پوست و گوشت خود هر روز حس می کنند. نمی خواهم بگویم مقصر معلمانند، آنها اغلب اسیر فقر مادیند. ولی این رفتار بی حوصله و تهی شده از عشق و محبت نتنها طفل گریز پای را به مدرسه نمی کشاند، بلکه طفل پایبند را نیز گریزان از درس و مشق می کند. برای بهبود سطح تدریس و تحصیل ابتدا باید در یاددهنده و یادگیرنده ایجاد انگیزه و هیجان کرد تا آنها جهت شناخت و جستجوی شناخت برانگیخته شوند. محفوظات، انباشت اطلاعات در مغز است که به سرعت برق نیز از ذهن میرود. شناخت علم یک جریان است، و اگر دانش آموز خود تجربه کند هرگز از حافظه اش رخت بر نمی بندد. از جمله عوامل دیگری که باعث شده در جامعه دانشمند کمتری داشته باشم عبارتند از: 

 • مدرک گرایی اذهان مردم و بدین ترتیب تحت الشعاع قرار گرفتن ارزش فی النفسه علم؛ 

 • تکیه بر محفوظات و میدان ندادن به روشهای ابتکار و خلاقیت و حس کنجکاوی دانش آموزان؛  

 • عدم مشارکت دانش آموزان در تعیین تکالیف، نحوه تدریس و ارزشیابی؛ 

 • بها ندادن به به امر پژوهش در مدارس و حتی دانشگاه؛ • جدی نگرفتن خواسته ها و سوالات دانش آموزان؛  

 • کمبود و یا نبود وسایل، امکانات و تجهیزات آموزشی و کمک آموزشی و آزمایشگاهی و در صورت وجود عدم بهره برداری صحیح و علمی از آن؛  

 • نبود کلاس های آموزش کامپیوتر؛  

 • عدم ارتباط مواد آموزشی با زندگی روزمره دانش آموزان و دانشجویان و نیز عدم توجه به جنبه های کاربری علم. که متأسفانه در دانشگاهها بیشتر شاهد آنها هستیم. و با مطالبی (که معمولا ترجمه هستند) سروکار داریم که شاید فرسنخ ها با فرهنگ و جامعه ما فاصله داشته باشد.  

 • ...  

با توجه به این مسائل شاهد شکاف و فاصله ی تحصیل واقعی(موجود) با تحصیل حقیقی(مطلوب) خواهیم بود. شاید خیلی تند به مسأله نگاه کرده باشم ولی بیشتر موارد مطروحه رو در طول تحصیل خود به عینه شنیده و یا تجربه کرده ام. به امید روزی که شاهد ایرانی توسعه یافته باشیم که مرجع علمی سایر کشور های دیگر باشد.

همانند یک مدیر عامل سطح بالا فکر کنید

 ممکن است هنوز مدیر عامل نشده باشید،اما دلیل بر این نیست که نمی توانید دو سه چیز هم از رئیستان یاد بگیرید. اگر یاد بگیرید که چطور مثل یک مدیر عامل رده بالا فکر کنید، هیچوقت عقب نخواهید ماند.در اینجا به چند طرز تفکر مدیر عاملی اشاره می کنم. باز به یاد داشته باشید: حتی اگر مدیر عامل هم نباشید، این طرز تفکر ها می تواند به شما کمک کند.
1- تصویر بزرگ را ببینید. اسیر کارهای روزمره تان نشوید. اگر هر روزتان مثل دیروز است، باید فکری به حال آن کنید. همیشه به خود یادآوری کنید که دلیل کار کردنتان چیست. برای خود هدف بسازید. (و وقتی به اهداف خود رسیدید برای خود جایزه تعیین کنید.) سعی کنید مسئولیت های مختلفی در اداره بگیرید تا کارتان از یکنواختی در بیاید.برای مثال، اگر چند روز در هفته کار می کنید، این برنامه کاری ممکن است برایتان خسته کننده شود. اما دیدن نتایج مثبت پایانی، و گاه گاهی به خود مرخصی دادن از یکنواختی و خسته کنندگی آن کمتر می کند. نکته اینجاست که در کار همیشه باید تصویر بزرگ را ببینید، نه هیچ چیز دیگری...

2- انجام کارها را اولویت بندی کنید.شما نمی توانید همه کارها را در یک زمان انجام دهید. بنابراین باید انجام کارهای خود را اولویت بندی کنید. همیشه یک یا دو کار را در رأس بقیه بگذارید. برای همه کارهای خود زمان تعیین کنید.

3- خلاقیت داشته باشید.حتی چند ساعت هم که شده در هفته وقت بگذارید و خلاقانه فکر کنید، سعی کنید برای توسعه دادن کارتان راه های جدیدی پیدا کنید. خلاقیت همیشه خوب است، چه سر کار و چه در خانه. با خلاقیت می توانید دنیای جدیدی بسازید، و دیگر کارها برایتان یکنواخت و خسته کننده هم نخواهد بود.

4- مسئولیت پذیر باشید.مسئولیت همیشه به معنای قدرت نیست، به معنای داشتن تصمیم گیری های هم خوب و هم بد است. یک رئیس خوب کسی است که به جای گذشتن از اشتباهات، با آنها سر و کله می زند. اگر شما رئیس هستید و شرکتتان دریک پروژه شکست می خورد، این شکست متعلق به شماست، نه متعلق به افراد پایین دست شما.

مسئولیت پذیر بودن همانقدر که در کار مهم است، در زندگی خصوصیتان هم مهم است. اگر سعی کنید مسئولیت اشتباهاتتان را بپذیرید و در صدد جبران آنها برآیید، همیشه موفق تر خواهید بود و احترام بیشتری نیز کسب خواهید کرد.

5- به دقت برای کارهایتان نماینده تعیین کنید.از آنجا که شما نمی توانید همه ی کارهایتان را خودتان انجام دهید، یاد بگیرید که به کارمندانتان اطمینان کرده و مسئولیت انجام بعضی کارهایتان را به آنها واگذار کنید. اگر می بینید که یکی از کارمندانتان می داند که چطور امور مالی شرکت را اداره کند، بگذارید امتحان کند و شما به سایر کارهایتان برسید.

روی توانایی های همه کار کنید. اگر کارها را بر اساس توانایی های کارمندانتان به آنها واگذار کنید، مطمئناً وضعیت شرکت را بسیار بهتر خواهید کرد. بعضی از این تصمیم گیری هایتان ممکن است باعث علاقه ی افراد به شما نشود، اما آینده ی شرکت را مثبت تر خواهد کرد.

6- عملکردتان را نشان دهید.نشان دادن توانایی هایتان به اندازه داشتن این تواناییها مهم است. اگر یک متخصص هستید، انتظار می رود که طریقه ی لباس پوشیدنتان هم مثل یک فرد متخصص باشد. البته نمی گویم که طریقه ی لباس پوشیدنتان باعث می شود بهتر کار کنید، اما می تواند به شما قدرت اعتماد به نفس دهد. در مورد مهارت های حرف زدن نیز وضع به همین منوال است. اگر مرتباً در حرف زدنتان اشتباه داشته باشید، کم کم کسی دیگر به حرفهایتان گوش نخواهد کرد.

7- از عهده کارهای شاق هم برآیید.اگر رئیس شما نیستید، از انجام کارهای سخت ابا نداشته باشید و هر کاری که به شما واگذار می شود را بدون شکوه و شکایت انجام دهید. اما اگر رئیس شما هستید، باز هم همین طور عمل کنید. اگر گاهی کار یکی از زیر دستانتان به شما می افتد و مجبور به انجام آن کار هستید، ابایی نداشته باشید. انجام آن کار مهم است پس دست به کار شوید.

8- کار افراد بالا دستتان را هم یاد بگیرید.هر کسی برای خود رئیس دارد. اگر مدیر عامل شرکت هم شما باشید باز هم کسی بالا دست شما هست. باید یاد بگیرید که بالا دستی هایتان هم چطور کارهایشان را انجام می دهند. تا آنجا که می توانید باید در این زمینه اطلاعات جمع آوری کنید. اگر بدانید که چطور کار افراد بالاتر از خود را انجام دهید به دیگران این تفکر را می دهد که بعد از او شما بهترین کس برای دستیابی به آن پست هستید.
9- موفقیت هایتان را جشن بگیرید.همه مدیر عامل ها این کار را نمی کنند، اما باید بکنند. موفقیت چیزی نیست که همه به دست آورند و بسیار نادر است. یک مدیر عامل خوب باید این خوشحالی را با بقیه افراد و کارکنانش سهیم شود و به آنها نیز پاداش دهد. این کار به آنها انگیزه ای قوی برای ادامه کار خواهد داد. پس اگر موفقیتی عایدتان شد یا ترفیع رتبه گرفتید، فراموش نکنید که همکارانتان را یک شب شام مهمان کنید.

هدفمند جلو روید ...

آسان است که موقعیت فعلیتان را با موقعیت ایده آلتان مقایسه کنید. ببینید الان کجا هستید، و در آینده به کجا می خواهید برسید. این کار به شما انگیزه می دهد. برای خودتان ایجاد هدف کنید و بعد در صدد رسیدن به آن هدف برآیید. ابزار و امکانات لازم برای رسیدن به هدفتان را فراهم کنید و با انگیزه جلو بروید.

«مدیریت آموزشی، اولویتی پنهان»

نخواهی که ضایع شود روزگار           به  ناآزموده  مفرمای  کار

به عقلش بباید نخست آزمود           به قدر هنر پایگاهش  فزود

گرت  مملکت  باید  آراسته               مده  کار معظم  به  نوخاسته

به خردان مفرمای کار درشت             که سندان نشاید شکستن مشت  

شاید شعری رو که استادم آقادی دکتر بهرنگی از سعدی در اول کتابش ( مدیریت آموزشی و آموزشگاهی) آورده است تا حد زیادی بیانگر اهمیت مدیریت آموزشی باشد. که به نوعی می توان گفت که با آموزش مدیران شایسته برای سازمانهای آموزشی بتوان کیفیت تمام حرفه های موجود در جامعه را بهبود بخشید.

پیچیدگی، افزایش وظایف و عناصر متشکله مدارس امروز در مقایسه با مدارس گذشته نیاز به مدیران شایسته را در اولویت قرار می دهد. مدیر می تواند موجبات ترقی کیفیت آموزشی را فراهم آورد تا از این طریق موجب پیشرفت معلمان  و در نتیجه باعث پیشرفت دانش آموزان گردد. به عبارت دیگر می تواند گفت که کوتاه ترین راه بهسازی کیفیت آموزشی، آموزش مدیران آموزشی است.

بله، با کمی تعمق و تأمل متوجه خواهیم شد که اگر مدیریت آموزشی جایگاه واقعی و والای خود را بیابد، موجبات ترقی کیفیت آموزشی را فراهم می آورد، در آن صورت معلمان، معاونان، و مدیران فردا با کیفیت بهتری برای خدمات آموزشی مهیا می گردند و سطح کیفی پزشکان و مهندسان و سایر حرفه ها و مشاغل رو به افزایش می‌گذارد. مدیریت آموزشی در گسستن دوره های نامطلوب اخلاقی، علمی و فرهنگی در جامعه و ایجاد فضای سالم، رشد اخلاقی، عاطفی، جسمانی و اجتماعی نقش حساسی دارد.

با آرزوی روزی که آموزش و مدیریت آموزش در جامعه مان، جایگاه واقعی خود را تجربه کند.