مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

مهاجرت نخبگان[فرار ژن‌ها]!

تعریف: مهاجرت نخبگان عبارت است از روند عزیمت افراد متخصص و آموزش دیده از یک کشور یا بخش اقتصادی به کشور یا بخش دیگر که غالباً به منظور حقوق و مزایای بهتر یا شرایط بهتر زندگی صورت می‌گیرد (Sami, 2002).

پدیده مهاجرت نخبگان و متخصصان به خارج از مرز‌ها برای نخستین بار در دهه‌ی 1960 میلادی به صورت مهاجرت اندیشمندان، متخصصان و صاحب‌نظران کشورهای در حال توسعه به ایالات متحده‌ی آمریکا، کانادا، اروپای غربی، و اقامت آنها در این مناطق، ظهور و بروز یافت. بدین ترتیب، سرمایه‌ی اصلی کشور‌های در حال توسعه که نیروی انسانی متخصص است به بهای ارزان در اختیار کشور‌های توسعه یافته قرار می‌گیرد و کشور‌های در حال توسعه هر ساله میلیارد‌ها دلار از طریق مهاجرت مغزها ‍[ و شایدم مهاجرت ژن‌ها!] از دست می‌دهند. در محاسبات اقتصادی کشور‌های صنعتی، جذب هر فرد تحصیل‌کرده با مدرک کارشناسی ارشد یا دکتری از کشور‌های جهان سوم یک میلیارد دلار سود عاید آنها می‌کند. این در حالی است که کشور‌های جهان سوم برغم درا بودن 80% جمعیت جهان، تنها 20% درآمد جهان و 1% توان علمی جهان را در اختیار دارند! (طلوعی، 1379).

در گزارشی که در  شهریور ماه 1352 در  روزنامه کیهان چاپ شده است، با ذکر آمار رسمی آمده است که 40% [!!!!!] دانش آموختگان ایرانی از خارج از کشور باز نگشته‌اند. در ایران پدیده‌ی مهاجرت نخبگان و متخصصان به خارج از مرز‌ها به عنوان یک آسیب اجتماعی از دهه‌ی چهل ظهور گسترده یافت. با پیروزی انقلاب اسلامی، این روند تا پس از پایان جنگ تحمیلی کاهش محسوسی پیدا کرد اما در سال‌های اخیر شاهد شکل جدید و در عین حال وسیعی از پدیده‌ی مهاجرت نخبگان هستیم. وسعت مهاجرت‌های اخیر به حدی است که وزیر علوم، تحقیقات و فنّاوری در مراسم بزرگداشت روز معلم و معرفی استادان نمونه در سال 1380، با اشاره به مهاجرت 220 هزار ایرانی نخبه‌ی علمی، مدیر و صاحب سرمایه به کشور‌های غربی، افزایش این مهاجرت را 130 هزار نفرد در سال گذشته [1379] اعلام نمود. اضافه می‌شود که آمار متقاضیان تغییر اقامت از جمهوری اسلامی ایران به سایر کشور‌ها در سال 1377 نشان می‌دهد از مجموع 412 نفر متقاضی تعداد 390 نفر از آنان را افراد تحصیل کرده‌ای تشکیل می‌دهند که مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری دارند (وزارت امور خارجه، 1379). از طرفی بر اساس آمار خروجی اداره‌ی گذرنامه در سال 1378 هر روز به طور متوسط 15 کارشناس ارشد و 3/2 نفر دارای مدرک دکتری از کشور خارج شده‌اند و در مجموع 5.475 کارشناس در این سال از کشور مهاجرت نموده‌اند. باید گفت این آمار شامل افرادی نمی‌شود که از مجاری غیر رسمی و به صورت قاچاق از کشور مهاجرت نموده‌اند (پورزند، 1379).

 

  

علل و عوامل مهاجرت نخبگان در ایران:

در مقاله‌ای که نوشته حاضر برگرفته از آن است به عوامل و دلایل زیادی پرداخته است که به مهمترین آنها در ذیل اشاره می‌شود:

  1. عدم اطمینان به آینده‌ی شغلی، اجتماعی ... ؛
  2. وجود مدیران ضعیف در رأس امور علمی و اجرای؛
  3. وجود فشار‌های اجتماعی و فرهنگی؛
  4. کمبود امکانات برای تحقیقات؛
  5. عدم تعادل درآمد و هزینه؛
  6. افزایش فاصله‌ی طبقاتی؛
  7. محدودیت آزادی؛
  8. فرهنگ ناکارآمد؛
  9. بی عدالتی و بهره‌گیری از نفوذ و پشتیبانی دیگران جهت نیل به مقصود؛
  10. نظام آموزشی ناکارآمد،
  11. رفاه اجتماعی و اقتصادی بهتر؛
  12. مهاجر و تشویق اقوام و دوستان؛
  13. ...

شاید از همه دردناک‌تر مطلبی است که در بخش پایانی اشاره شده است که مطرح می‌نماید به دلیل فقدان توانایی و امکانات لازم برای مهاجرت و فقدان سیاست مشخص در این زمینه مشکل آسیب‌زای دیگری پدیدار می‌شود و آن «مهاجرت به درون» است. منظور این است که نخبگان و اندیشمندان جامعه بدلیل احساس محرومیت و فقدان آزادی عمل لازم در صورتی که نتوانند یا نخواهند زندگی در خارج از کشور را برای رهایی از اوضاع غیر قابل قبول برگزینند، به انزوا و عدم همکاری در فعالیت‌های جمعی و طرحهای ملی روی می‌آورند و نظام علمی کشور از این تفّرد، انزوا و محافظه‌کاری صدمه می‌بیند. 

منبع: دایره المعارف آموزش عالی(1383).

مقاله: ذاکری صالحی، غلامرضا. مهاجرت نخبگان. تهران: بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی. صص775-786.

Paradox of Our Times!

ممکنه بگید خیلی زیبا بود ، اما چه ربطی به مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی داره؟

  • ما امروزه خانه‌های بزرگتر، اما خانواده‌های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر!
  • مدارک تحصیلی بالاتر، اما درک عمومی پایین‌تر؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتری داریم!
  • متخصصان بیشتر، اما مشکلات نیز بیشتر؛ دارو‌های بیشتر اما سلامتی کمتر!
  • بدون ملاحظه ایام را می‌گذرانیم، اما خیلی کم می‌خندیم؛ خیلی تند رانندگی میکنیم، خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیر وقت بیدار می‌مانیم، خیلی خسته از خواب برمی‌خیزیم، خیلی کم مطالعه می‌کنیم، اغلب اوقات تلوزیون نگاه می‌کنیم، و خیلی به ندرت دعا می‌کنیم!
  • چندین برابر مال و ملک داریم، اما ارزش‌هایمان کمتر شده است؛ خیلی زیاد صحبت می‌کنیم و خیلی زیاد دروغ می‌گوییم!
  • زندگی ساختن را یاد گرفته‌ایم اما نه زندگی کردن را؛ تنها به زندگی سالهای عمر را  افزوده‌ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان!
  • ما ساختمان‌های بلند داریم اما طبع کوتاه‌تر؛ بزرگراه‌های پهنتر اما دیدگاه‌های کوتاه‌تر!
  • بیشتر خرج می‌کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می‌خریم اما کمتر لذت می‌برم!
  • ما تا ماه، رفته و برگشته‌ایم، اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه‌ی جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم!
  • فضای بیرون را فتح کرده‌ایم اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته‌ایم اما نه تعصب خود را!
  • بیشتر می‌نویسیم اما کمتر یاد می‌گیریم؛ بیشتر برنامه می‌ریزیم اما کمتر به انجام می‌رسانیم!                                                      
  • عجله کردن را آموخته‌ایم نه صبر کردن؛ درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر!
  • کامپیوتر‌های بیشتری می‌سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم تا رو نوشت‌های بیشتری تولید کنیم اما ارتباطات کمتری داریم! ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم!
  • اکنون زمان غذاهای آماده، اما دیر هضم است؛ مردان بلند قامت منظور شخصیت‌های پست؛ سودهای کلان اما روابط سطحی!
  • فرصت بیشتر اما تفریح کمتر؛ تنوع غذایی بیشتر اما تغذیه ناسالم‌تر! درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر، منازل رویای اما خانواده‌های از هم پاشیده!
  • به این دلیل است که پیشنهاد می‌کنیم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیت‌های خاص نگذارید زیرا هرروز زندگی یک موقعیت « خاص » است!
  • در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید؛ در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید، بدون آنکه توجهی به نیاز‌هایتان داشته باشید.
  • زمانی بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه‌ اتان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید.
  • زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره‌ای از لحظه‌های لذت بخش است.
  • از جام کریستال خود استفاده کنید، بهرتین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آنها استفاده کنید.
  • عباراتی مانند « یکی از همین روز‌ها » و «روزی» را از فرهنگ لغت خود خارج کنید.
  • هر روز، هر ساعت و هر دقیقه « خاص » است و شما نمی‌دانید که شاید آن می‌تواند آخرین لحظه باشد.

اگر زود قضاوت نکنیم و کمی تأمل داشته باشم متوجه می‌شویم که بسیاری از موارد یاد شده به ارزش‌ها، قضاوت‌ها، پنداشت‌ها، عقاید، رفتار، کردار، و ... اشاره داشت. و یک سوال: کجا اینها رو باید آموخت؟

مثالی در باب مدیریت زمان

یک کارشناس مدیریت زمان که در حال صحبت برای عده‌ای از دانشجویان مدیریت بوده برای تفهیم موضوع مثالی بکار برد که دانشجویان هیچ وقت آن را فراموش نخواهند کرد. او همانطور که روبروی این گروه از دانشجویان ممتاز نشسته بود گفت: بسیار خوب، دیگر وقت امتحان است. سپس یک کوزه‌ی دهان گشاد را از زیر میز بیرون آورد و آن را روی میز گذاشت پس از آن حدود  12 عدد قلوه سنگ که هر کدام به اندازه‌ی یک مشت بود را یک به یک و با دقت درون کوزه چید. وقتی کوزه پر شد و دیگر هیچ سنگی درون آن جای نمی‌گرفت از دانشجویان پرسید: آیا کوزه پر است؟ همه با هم گفتند «بله!» او گفت واقعاً!

سپس یک سطل شن از زیر میزش بیرون آورد و مقداری از شن‌ها را روی سنگ‌های داخل کوزه ریخت و کوزه را تکان داد تا دانه‌های شن خود را در فضای خالی بین سنگ‌ها جای دهد. باری دیگر پرسید آیا کوزه پر است. این بار کلاس از او جلوتر بود. یکی از دانشجویان پاسخ داد احتمالاً نه!!  او گفت: خوب است!!!

و سپس یک سطح ماسه از زیر میز بیرون آورد و ماسه‌ها را داخل کوزه ریخت. ماسه‌ها در فضای خالی بین سنگ‌ها و دانه‌های شن جای گرفتند. او بار دیگر گفت: خوب است؟

در این موقع یک پارچ آب از زیر میز بیرون آورد و شروع به ریختن آب در  کوزه کرد تا وقتی که کوزه لب به لب پر شد. سپس رو به کلاس کرد و پرسید: چه کسی می‌تواند بگوید نکته این مثال در چه بوده. یکی از دانشجویانِ مشتاق دستش را بلند کرد و گفت: این مثال به ما می‌خواهد بگوید که برنامه‌ی زمانی ما هر چه قدر هم که فشرده باشد اگر واقعاً سخت تلاش کنیم همیشه می‌توانیم کارهای بیشتری در آن بگنجانیم.  استاد پاسخ داد: «نه!» نکته این نیست!

حقیقیتی که در این مثال به ما می‌آموزد این است که اگر سنگ‌های بزرگ را اول نگذاریم هیچ وقت فرصت پرداختن به آنها را نخواهید یافت. سنگ‌های بزرگ زندگی شما کدام‌ها هستند؟

« فرزندانتان، محبوبتان، تحصیلاتتان، رؤیاهایتان، انگیزه‌های باارزش، آموختن به دیگران، انجام کار‌های که به آن عشق می‌ورزید، زمانی برای خودتان، سلامتی‌تان و...»

به یاد داشته باشید که ابتدا این سنگ‌های بزرگ را بگذارید. در غیر این صورت هیچ گاه به آنها دست نخواهید یافت. اگر با کار‌های کوچک (شن و ماسه) خود را خسته کنید، زندگی خود را با کار‌های کوچکی که اهمیت زیادی ندارند پر می‌کنید و هیچ گاه وقت کافی و مفیدی برای کار‌های بزرگ و مهم (سنگ‌های بزرگ) نخواهید داشت.

پس امشب یا فردا صبح هنگامی که به این داستان کوتاه فکر می کنید این را از خود بپرسید:

«سنگ‌های بزرگ زندگی من کدامند؟»

آنگاه اول

آنها را در کوزه‌ی خود بگذارید.