مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

مدیریت آموزشی و مدیریت آموزش عالی

تعلیم ندادن به کسی که علاقه‌مند آموختن است هدر دادن یک «انسان» و تعلیم به کسی که علاقه‌مند به آموختن نیست هدر دادن «خود» است.

دانلود جدول مورگان

در مواردی که واریانس جامعه یا در صد مورد نیاز در اختیار نداشته باشید می توان از جدول مورگان برای برآورد حجم نمونه استفاده کرد این جدول حداکثر تعداد نمونه را می دهد و آگر با فرمول کوکران نیز محاسبه کنید حتما کمتر از این باید باشد.



 دانلود جدول مورگان




-------------------------------------------------------------------------------------------

در ذیل می‌توانید متن اصلی جدول به همراه نحوه محاسبه آن را که به صورت زبان اصلی می‌باشد دانلود و مشاهده کنید.


Krejcie and morgan


ویژگی های بی همتای مدیریت آموزشی

منظور اصلی مدیریت در هر سازمانی عبارت است از هماهنگ سازی کوشش‌های افراد انسانی و استفاده موثر از منابع دیگر برای تحقق هدف‌های آن است. در سازمان‌های آموزشی هدف‌ها به امور آموزش و پرورش و یادگیری مربوط است پس منظور از مدیریت آموزشی تحقق هدف‌های آموزشی و پیشبرد موثر آموزش و یادگیری است.

 

در این صورت مدیریت آموزشی به معنای اعم عبارت است از برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، هدایت و کنترل کلیه امور و فعالیت‌های آموزش و پرورش است. و به معنای اخص یعنی مدیریت آن بخش از فعالیتهای سازمانهای آموزشی که مستقیماً با امر آموزش و پرورش و یادگیری مرتبط است. همچنین باید اذعان نمود که شباهتهای مدیریت در سازمان‌های مختلف را می‌توان عمدتاً در قلمرو وظایف و مسئولیتهای اداری پیدا کرد، که غالبا مدیران با چهار وظیفه عمده سروکار دارند که تغییر آنها از سازمانی به سازمان دیگر نمود پیدا می کند (لازار سفلد ۱۹۶۳).

 

1. مدیر باید هدف‌های سازمان را تحقق بخشد.

2. مدیر باید برای تحقق هدف‌ها، از اشخاص دیگر نه به صورت مهره های اداری، بلکه از طیق ایجاد انگیزه و کار و خلاقیت در آنها استفاده نماید.

3.مدیر باید جوانب انسانی کار را مطلوب و خوشایند نگه دارد تا اشخاص با خشنودی و نشاط کار کنند. و ایجاد این وضع با پیدایش روحیه است که بر اثر آن، شرایط مساعد انجام کار پدید می آید.

4. مدیر باید تدابیری برای رشد، نوآوری و تغییر به کار بندد.

 

وظایف و مسئولیت‌های سازمانی را می‌توان به سلسله مراتبی به سه سطح، فنی – اداری – نهادی یا اجتماعی – تفکیک کرد ( پارسونز ۱۹۵۸ ) در سازمان های آموزشی، فراگردهای آموزشی و تدریس ، وظایف فنی محسوب میشوند. در این سطح سازمان، ماهیت فنی وظایف، مشخص می‌کند چه عناصر یا عوامل مادی – فرهنگی – ویا انسانی چه نوع همکاری‌ها و چه شرایطی برای اجرای موثر وظایف ضرورت دارد. همچنین زمینه سازی و تامین امکانات لازم برای انجام دادن سطح فنی، نظیر تربیت معلم و استخدام و به کار گماری آنها به وسیله سطح دیگری به نام سطح اداری انجام می‌شود.
و در نتیجه منابع مالی و انسانی و تسهیلات مادی را از طریق جامعه و نهادهای اجتماعی تامین و فراهم می‌کند.

نویسنده: علی جباری


SMART GOAL

اهداف هر شخص نمایانگر شخصیت درونی اوست. انسان‌های با شخصیتی فعال و پویا براحتی به اهداف والای خود دست می‌یابند، شخصیتی که حالات بیرونی او را شکل می‏دهند. دستیابی به اهداف هر چند کوچک، باعث ایجاد تفکری مثبت نسبت به خود و در نتیجه بالا بردن ضریب اعتماد بنفس و در نهایت آسان جلوه نمودن همۀ امور می‏شود. اما بی مقدمه، چگونه هدفی دست یافتنی است؟ یا به زبانی دیگر اهداف چگونه باید انتخاب شوند تا سریعتر به آنها نائل شده و نتیجۀ بهتری بگیریم ؟

این بحث که چگونه هدف خود را برگزینیم رابطۀ مستقیم با دستیابی به آن دارد. هدفی که از اعتبار کمی برخوردار باشد به زودی کمرنگ شده و در میان راه رسیدن به آن متوقف می‏شویم. بعضی اوقات ما هدفهایمان را با ارزشهایمان اشتباه گرفته و به دنبال ارزشهایمان روز و شب می‏دویم ولی ابتدا باید بدانیم که تعاریف هدف و ارزش هر کدام بطور جداگانه چیست.

ارزش : همان چیزی است که ما برای رسیدن نهایی به آنها تلاش کرده و هدفهایمان را در مسیر کامل شدن ارزشهایمان انتخاب می‏کنیم. ما هم اکنون بسیاری از ارزشهایمان را می‏دانیم مثلا : کمال، رشد، خوشبختی، سعادت و

هدف : خواسته‏ای دقیق، ملموس، دست یافتنی، دارای اندازه و مختصات دقیق، کاملا روشن و مشخص است.

مثلا هدف در زمینۀ مالی:‌ ‏خواهید ۱۰ میلیون تومان پول به صورت نقد داشته باشید.

هدف در زمینۀ شغلی: می‏خواهید یک فروشگاه لوازم خانگی در میدان...شهر با وسایل … داشته باشید.

هدف در زمینۀ اخلاقی: می‏خواهید دروغ نگویید.

یکی از مدل های هدف گذاری،SMART  است. SMART بودن هدف‌ها می‌تواند در بهتر به ثمر رسیدن آنها بسیار موثر باشد. SMART مخفف کلمات زیر است:

معین                                      Specific

قابل اندازه گیری                  Measurable

دست یافتنی                         Attainable

واقع بینانه                               Realistic

زمانبندی شده                            Timely

معین بودن (  Specific)

به طور واضح و عینی بیان کننده تغییری می باشد که قرار است اتفاق افتد . هدف های معین شده همواره شانس بیشتری را نسبت به هدف های کلی برای انجام دارند . برای معین شدن هدف می توان از پرسش های زیر استفاده نمود ( این سئولات به 6W معروف هستند) :

چه کسی درگیر است ؟

Who is involved?

چه چیزی را می خواهم انجام دهم ؟

What do I want to accomplish?

این هدف کجا انجام خواهد شد ؟

Where am I going to do this?

این هدف کی رخ خواهد داد ؟

When will this occur?

کدامیک از اجزای هدف بحرانی هستند ؟

Which parts of the goals are critical?

چرا می خواهیم به این اهداف برسیم ؟

Why do I want to accomplish those goals?

باید توجه داشت که همیشه باید سعی  شود از  فعل‌های ملموس و عینی استفاده شود و حتی الامکان از بکار بردن افعال و ایده های انتزاعی ( یادگرفتن – فهمیدن – احساس کردن ) پرهیز کنید . 

قابل اندازه گیری بودن ( ( Measurable :

قابلیت اندازه گیری بدلایل ذیل مهمترین معیار در هدف گذاری است:

v     کاری انجام خواهد شد که اندازه گرفته شود.

v     اگر نتوانیم نتایج را اندازه بگیریم نمی توانیم موفقیت را از شکست تمیز دهیم.

v     اگر نتوانیم موفقیت ها را شناسایی کنیم نمیتوانیم به آنها پاداش دهیم.

v     اگر نتوانیم به موفقیت پاداش دهیم احتمالاً به شکست پاداش خواهیم داد.

v     اگر نتوانیم موفقیت را شناسایی کنیم نمیتوانیم از آن بیاموزیم.

v     اگر نتوانیم شکست های خود را تشخیص دهیم هیچگاه نمیتوانیم اشتباهاتمان را اصلاح کنیم.

v     اگر نتوانیم موفقیت های خود را اثبات کنیم نمیتوانیم حمایت دیگران را جلب کنیم.

برای تعیین اینکه هدفی قابل اندازه گیری است یا نه می توان از سئولات زیر کمک گرفت :

- چه مقدار ؟

- چه تعداد ؟

- با چه استانداردی می توان معیار را اندازه گیری کرد ؟

دست یافتنی ( Attainable):

نیاز است استراتژی برای رسیدن به اهداف وجود داشته باشد. در ابتدا نیاز نیست جزئیات کار مشخص شود، داشتن یک برنامه کلی می‌تواند ما را در جهت رسیدن به اهداف یاری نمایند. باید همواره اقداماتی را انجام شود تا بتوان مستقیماً آنها را کنترل نمود. 

واقع بینانه بودن ( Realistic )

یعنی هدف باید قابل رسیدن ( قابل انجام ) ، مناسب و متناسب با توانمندی ها و استراتژیها، اما چالش برانگیز باشد. یک هدف واقعی، متناسب با خواستن و توانستن شما طراحی می شود. اهداف باید شما را در معرض امتحان قرار دهند و ایجاد انگیزش کنند،  برای ایجاد انگیزش می توان از سئوال زیر کمک گرفت:

- چرا می خواهیم به هدف دست یابیم؟

 برای فهمیدن اینکه آیا هدف های تعیین شده واقع بینانه هستند یا نه ،  می توان پرسید :

- آیا چیزی مشابه آن هدف ها را در گذشته انجام داده ایم ؟

- یا اینکه از خود بپرسیم چه شرایطی برای انجام این هدف ها وجود دارند ؟ 

 حاوی زمانبندی ( Timely )

قرار دادن مهلت زمانی برای فعالیتهایی که الزاما واقع بینانه، قابل دسترسی و قابل اندازه گیری باشند. محدود به زمان یعنی توسعه دادن و پرورش دادن چارچوب های زمانی که به شما اجازه می دهند که به همان خوبی که هدفها زمان بندی شده اند ، به اهداف برسید. این کار با نگاه به اهداف بلند مدت و حرکت به سمت عقب تا اینکه هر هدف کوچکتر به سمت هدف بزرگتر حرکت کند، انجام می گیرد. بدون تعیین محدودیت زمانی ( نقطه هدف ) ضرورتی برای انجام هدف احساس نمی شود.