ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
پیرمرد روی نیمکت نشسته بود و کلاهش را روی سرش کشیده بود و استراحت میکرد. سواری نزدیک شد و از او پرسید:
«هی پیرمرد، مردم این شهر چه جور آدمهاییاند؟»
پیرمرد پرسید: «مردم شهر تو چجوریند؟»
گفت: «مزخرف»
پیرمرد گفت: «اینجا هم همینطور»
بعد از چند ساعت سوار دیگری نزدیک شد و همین سوا را پرسید.
پیرمرد باز هم از او پرسید: «مردم شهر تو چجوریند؟»
گفت: «خوب، مهربونند»
پیرمرد گفت: «اینجا هم همینطور!»