نیکولو برناردو ماکیاولی (به ایتالیایی: Niccolò di Bernardo dei Machiavelli) فیلسوف سیاسی ، شاعر ، آهنگساز و نمایشنامهنویس مشهور ایتالیایی در ۳ مه ۱۴۶۹ در فلورانس ایتالیا در یک خانوادهی متوسط پایین به دنیا آمد و در ۲۱ ژانویه ۱۵۲۷ درگذشت. نام او در فارسی به صورت ماکیاول نیز به کار میرود. پدرش برناردو ماکیاولی از یک خانواده اشرافی ولی فقیرشده بر میخاست. ماکیاولی در یک خانواده شش نفره میزیست و پدرش به تحصیل فرزندانش علاقه زیادی نشان میداد و برای تحصیل فرزندانش سرمایهگذاری میکرد، زیرا میدانست که پیشرفت و ترقی فرزندانش تنها به تحصیل آنان بستگی دارد و امکانات مالی خانواده راه دیگری را پیش پای آنان نمیگذارد. ماکیاولی در هشت سالگی به نزد معلم لاتین فرستاده شد. پدر ماکیاولی پول زیادی برای خرید کتابهای لاتین پسرش میپرداخت و به همین خاطر خانواده در فقر بیشتری فرو میرفت. اما این تحمل مخارج برای ماکیاولی جوان نتیجه داد و او در سن 29 سالگی به ریاست «دیوان دوم» و عضویت در «شورای ده نفره» فرمانروا در فلورانس برگزیده شد که در آن درباره سیاستهای خارجی و امنیتی جمهوری فلورانس تصمیم گرفته میشد. ماکیاولی در این مشاغل وظایف دیپلماتیک خود را به خوبی انجام میداد و سال به سال در موقعیت خود ابقا میشد.
در سال 1512 ماکیاولی به دلیل شرکت در توطئه کودتا علیه مدیچی ها (امری که تا کنون ثابت نشده است) و دفاع از جمهوری فلورانس از کار برکنار میگردد و به تبعید فرستاده میشود. مأموریتهای دیپلماتیک آخرین کار شاید بیرحمانه بنظر بیاید ولی جهان سیاست از این تبعید سود فراوان برده است، زیرا ماکیاولی تازه در زمان تبعید طولانی مدت خود به تأمل و تعمق در امر سیاست به عنوان یک نظم اندیشگی میپردازد. ماکیاولی در سال 1512 کار نوشتن «گفتارها» را آغاز کرد و در سال 1513 در مدت چهارماه کتاب برجسته «شهریار» را نوشت. دو اثر بزرگ دیگر او یعنی «هنر جنگ» (1520) و «تاریخ فلورانس» (1525) یکی پس از دیگری منتشر شد و کار «گفتارها» نیز به پایان رسید. ماکیاولی همواره به نظریه پردازیهای خویش به عنوان رهیافت و تخته پرشی به سوی عمل سیاسی مینگریست ولی جز مشاغل بی اهمیت در دوران مدیچی کار دیگری به او واگذار نشد. او بسیاری از سیاستمداران مهم عصرش همچون پاپ و لویی دوازدهم پادشاه فرانسه را ملاقات کرد. اما هیچ یک به اندازه شاهزاده حاکم واتیکان یعنی سزار بورجیا (Cesare Borgia) بر او تأثیر نگذاشتند.
بورجیا مردی بیرحم و حیلهگر بود ، بسیار شبیه چیزی که در کتاب شهریار ترسیم شدهاست. ماکیاولی حقیقتاً سیاستهای بورجیا را نمیپسندید اما فکر میکرد که با حاکمی همچون بورجیا اهالی فلورانس میتوانند ایتالیا را متحد کنند، هدفی که ماکیاولی در تمام عمرش دنبال آن بود . هنگامیکه در سال 1527 خاندان مدیچی از فلورانس بیرون رانده شد، ماکیاولی فکر می کرد میتواند دوباره به سیاست باز گردد، اما به دلیل همکاری با مدیچی این آرزوی او هم ناکام ماند و او در همان سال در 22 ژوئن 1527 درگذشت.
ماکیاولی در کتاب خود دائماً گله و شکایت می کند که در تبعید مجبور است تنها با زنان و مرغ و خروسها مشغول باشد و سروکله بزند، درحالیکه جهان سیاست به او نیاز مبرمی دارد. در اندیشه پردازی، هدف اساسی ماکیاولی ایجاد یک دولت قدرتمند و با ثبات در ایتالیا بود، اما او در این هدف هم ناکام ماند. چهار ماه پس از مرگ ماکیاولی لشکریان فرانسه ایتالیا را تصرف میکنند و بدین ترتیب رنسانس ایتالیا پایان مییابد. از نظر تاریخی نیز اندیشه ماکیاولی در ایتالیا سترون باقی ماند و ایتالیا تازه در سال 1870 توسط گاریبالدی متحد شد و هنوز تا به امروز ایتالیا هرگز از یک دولت قدرتمند برخوردار نبوده است. اما نظریه و اندیشه سیاسی ماکیاولی در سراسر جهان غربی هواداران بیشماری یافته است. دانش سیاست و عمل سیاسی در دوران جدید خود را بیش از هرکس دیگری مدیون ماکیاولی است و از این جنبه او به پیروزی بزرگی ـ البته پس از مرگش و نه در ایتالیا ـ دست یافته است.
شهرت ماکیاولی به عنوان مبلغ و مدافع سیاست قدرت، تا به امروز در سراسر جهان مستحکم مانده است. نوشتههای سیاسی او از سوی برخی از منتقدان، به عنوان توجیهگر منافع قدرتمندان و توجیه استفاده از هر وسیله برای رسیدن به هدف شناسانده شده است. اما دوگانگی و دوچهرگی اندیشه ماکیاولی، نشانگر روزآمدی و تازگی آن میباشد. هنوز پس از نزدیک به پنج سده، اندیشه های سیاسی ماکیاولی مورد بحث و بررسی کسانی است که درباره سیاست اظهارنظر و یا به نوعی خود را با آن مشغول می کنند.
ماکیاولی جموریخواه بزرگی است، ممکن است متناقض (پارادکس) به نظر آید، زیرا هم ژاکوبن ها و هم ناپلئون او را مطالعه کرده و از وی بهره بردهاند. همچنین لنین و موسولینی از بعضی نظریات ماکیاولی پیروی کردهاند. با این حال باید گفت اگر ما ماکیاولی را به عنوان پدر فکری حکومت ترور ژاکوبنها و جنگهای فاتحانه ناپلئون و همچنین پدر فکری کمونیسم و فاشیسم بدانیم، تأملات سیاسی او را به صورت کاریکاتور درآوردهایم. در اینجا همصدا با روسو باید گفت: «او (ماکیاولی) تحت این پوشش که به پادشاهان درس بیاموزد، در واقع به ملتها درس آموخته است. شهریار ماکیاولی، در واقعیت امر، کتاب جموریخواهان است».
در ذیل منابع بیشتر و کاملتری پیرامون مطالب مطروحه معرفی گردیده است:
جایگاه و نقش تعلیم و تربیت
در ایجاد نگرش منفی در سوء مصرف داروها در ورزش*
رضا شعباننژاد۱
ایوب موحدزاده
چکیده
مصرف داروهای افزایش عملکرد (دوپینگ) یکی از ناپسندیدهترین اعمال بشری است که متأسفانه در فعّالیتهای ورزشی دنیا که کشورمان نیز از آن مستثنی نمیباشد، مورد استفاده قرار میگیرد. امروزه معلوم گردیده است که مصرف مواد و داروهای نیروزا علاوه بر جنبههای غیراخلاقی آن، موجب آسیبها و صدمات فراوانی به فرد مصرفکننده میشوند که حتی گاهی موجب مرگ فرد میشود. راهحلهای متفاوتی از سوی کارشناسان و آگاهان این موضوع پیرامون جلوگیری از استفاده آن پیشنهاد گردیده که متأسفانه دخالتهای عوامل اجتماعی مثمرثمر نبوده و همواره بر تعداد مصرفکنندهگان آن بویژه نوجوانان و جوانان افزوده میشود.
با توجه به ادبیات مربوطه و موارد مطروحه هدف اصلی مقاله حاضر معرفی و پیشنهاد راهحلی منطقی، مناسب، و زیربنایی جهت حذف یا کاهش گرایش جوانان به سمت مصرف مواد و داروهای نیروزا میباشد؛ که ضمن توصیف و تشریح آن، ارتباط اهداف تعلیم و تربیت با ورزش و نقش والدین، مدیران، معلمان، کتب درسی و گروه همسالان در کاهش گرایش به مصرف دارو در ورزش مورد مداقه قرار گرفته است.
کلمات کلیدی: تعلیم و تربیت، ورزش، سوء مصرف دارو
*اولین همایش منطقهای "سوء مصرف داروها در ورزش". 9 خرداد 1388. برگزار کنندگان همایش: دانشگا آزاد واحد تاکستان، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، و اداره کل تربیت بدنی استان قزوین.
۱ عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تاکستان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جهت دریافت متن کامل مقاله میتوانید با انتشارات روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تاکستان تماس حاصل فرمایید.
تعریف: مهاجرت نخبگان عبارت است از روند عزیمت افراد متخصص و آموزش دیده از یک کشور یا بخش اقتصادی به کشور یا بخش دیگر که غالباً به منظور حقوق و مزایای بهتر یا شرایط بهتر زندگی صورت میگیرد (Sami, 2002).
پدیده مهاجرت نخبگان و متخصصان به خارج از مرزها برای نخستین بار در دههی 1960 میلادی به صورت مهاجرت اندیشمندان، متخصصان و صاحبنظران کشورهای در حال توسعه به ایالات متحدهی آمریکا، کانادا، اروپای غربی، و اقامت آنها در این مناطق، ظهور و بروز یافت. بدین ترتیب، سرمایهی اصلی کشورهای در حال توسعه که نیروی انسانی متخصص است به بهای ارزان در اختیار کشورهای توسعه یافته قرار میگیرد و کشورهای در حال توسعه هر ساله میلیاردها دلار از طریق مهاجرت مغزها [ و شایدم مهاجرت ژنها!] از دست میدهند. در محاسبات اقتصادی کشورهای صنعتی، جذب هر فرد تحصیلکرده با مدرک کارشناسی ارشد یا دکتری از کشورهای جهان سوم یک میلیارد دلار سود عاید آنها میکند. این در حالی است که کشورهای جهان سوم برغم درا بودن 80% جمعیت جهان، تنها 20% درآمد جهان و 1% توان علمی جهان را در اختیار دارند! (طلوعی، 1379).
در گزارشی که در شهریور ماه 1352 در روزنامه کیهان چاپ شده است، با ذکر آمار رسمی آمده است که 40% [!!!!!] دانش آموختگان ایرانی از خارج از کشور باز نگشتهاند. در ایران پدیدهی مهاجرت نخبگان و متخصصان به خارج از مرزها به عنوان یک آسیب اجتماعی از دههی چهل ظهور گسترده یافت. با پیروزی انقلاب اسلامی، این روند تا پس از پایان جنگ تحمیلی کاهش محسوسی پیدا کرد اما در سالهای اخیر شاهد شکل جدید و در عین حال وسیعی از پدیدهی مهاجرت نخبگان هستیم. وسعت مهاجرتهای اخیر به حدی است که وزیر علوم، تحقیقات و فنّاوری در مراسم بزرگداشت روز معلم و معرفی استادان نمونه در سال 1380، با اشاره به مهاجرت 220 هزار ایرانی نخبهی علمی، مدیر و صاحب سرمایه به کشورهای غربی، افزایش این مهاجرت را 130 هزار نفرد در سال گذشته [1379] اعلام نمود. اضافه میشود که آمار متقاضیان تغییر اقامت از جمهوری اسلامی ایران به سایر کشورها در سال 1377 نشان میدهد از مجموع 412 نفر متقاضی تعداد 390 نفر از آنان را افراد تحصیل کردهای تشکیل میدهند که مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری دارند (وزارت امور خارجه، 1379). از طرفی بر اساس آمار خروجی ادارهی گذرنامه در سال 1378 هر روز به طور متوسط 15 کارشناس ارشد و 3/2 نفر دارای مدرک دکتری از کشور خارج شدهاند و در مجموع 5.475 کارشناس در این سال از کشور مهاجرت نمودهاند. باید گفت این آمار شامل افرادی نمیشود که از مجاری غیر رسمی و به صورت قاچاق از کشور مهاجرت نمودهاند (پورزند، 1379).
علل و عوامل مهاجرت نخبگان در ایران:
در مقالهای که نوشته حاضر برگرفته از آن است به عوامل و دلایل زیادی پرداخته است که به مهمترین آنها در ذیل اشاره میشود:
شاید از همه دردناکتر مطلبی است که در بخش پایانی اشاره شده است که مطرح مینماید به دلیل فقدان توانایی و امکانات لازم برای مهاجرت و فقدان سیاست مشخص در این زمینه مشکل آسیبزای دیگری پدیدار میشود و آن «مهاجرت به درون» است. منظور این است که نخبگان و اندیشمندان جامعه بدلیل احساس محرومیت و فقدان آزادی عمل لازم در صورتی که نتوانند یا نخواهند زندگی در خارج از کشور را برای رهایی از اوضاع غیر قابل قبول برگزینند، به انزوا و عدم همکاری در فعالیتهای جمعی و طرحهای ملی روی میآورند و نظام علمی کشور از این تفّرد، انزوا و محافظهکاری صدمه میبیند.
منبع: دایره المعارف آموزش عالی(1383).
مقاله: ذاکری صالحی، غلامرضا. مهاجرت نخبگان. تهران: بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی. صص775-786.